کریمی السمرقندی. ازاماثل سمرقند بود و لطایف الفاظ او همه شکر و قند بود. اگرچه مرکز دایرۀ فضل بود، اما دایره وار بر مرکز خراسان احاطت یافت و چون آفتاب در مملکت نیمروز کمالی حاصل کرد. در آن وقت که در تدوار و تطواف به امید الطاف اشراف به بجستان آمد، ملک شمس الدین رحمه الله در حق او الطاف بسیار فرمود و جنیبت خاصه فرستاد تا او را بحضرت آرند. خواست که جنیبت سوار شود، اسب پای بگرفت و افگار کرد. بر بدیهه این قطعه بگفت. مطلع: سرور دل سروری شمس دولت قوی دست بادی تو در پادشایی تویی آنکه از سرفرازان و شاهان بپای ظفر تارک چرخ سایی. این قطعه در حق سید اجل نظام الدین گفته. مطلع: ای زده ناوک مژگان ز کمان ابرو بر دلی کو سپر صبر فکند از هرسو. (از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 505 و 506) ، فرستوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرستو. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ماهیی است سپید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پنبۀ واخیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنبۀ دانه برآورده. (آنندراج). پنبۀ حلاجی شده. (از اقرب الموارد) ، چیزی است که بدان وزن میکنند، و آن سه صد رطل است یا چهارصد یا ششصد یا هزار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آلتی است از آلات وزن و آن سه صد رطل یا چهارصد یا ششصد یا هزاررطل است. (آنندراج). مقدار سیصد رطل یا هزار رطل. (رشیدی) ، تنگ بار که چهارصد رطل باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (رشیدی) ، آوندی است که به ابریق ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظرفی است مانند ابریق. (آنندراج) ، متاع دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
کریمی السمرقندی. ازاماثل سمرقند بود و لطایف الفاظ او همه شکر و قند بود. اگرچه مرکز دایرۀ فضل بود، اما دایره وار بر مرکز خراسان احاطت یافت و چون آفتاب در مملکت نیمروز کمالی حاصل کرد. در آن وقت که در تدوار و تطواف به امید الطاف اشراف به بجستان آمد، ملک شمس الدین رحمه الله در حق او الطاف بسیار فرمود و جنیبت خاصه فرستاد تا او را بحضرت آرند. خواست که جنیبت سوار شود، اسب پای بگرفت و افگار کرد. بر بدیهه این قطعه بگفت. مطلع: سُرور دل سَروری شمس دولت قوی دست بادی تو در پادشایی تویی آنکه از سرفرازان و شاهان بپای ظفر تارک چرخ سایی. این قطعه در حق سید اجل نظام الدین گفته. مطلع: ای زده ناوک مژگان ز کمان ابرو بر دلی کو سپر صبر فکند از هرسو. (از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 505 و 506) ، فرستوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرستو. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ماهیی است سپید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پنبۀ واخیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنبۀ دانه برآورده. (آنندراج). پنبۀ حلاجی شده. (از اقرب الموارد) ، چیزی است که بدان وزن میکنند، و آن سه صد رطل است یا چهارصد یا ششصد یا هزار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آلتی است از آلات وزن و آن سه صد رطل یا چهارصد یا ششصد یا هزاررطل است. (آنندراج). مقدار سیصد رطل یا هزار رطل. (رشیدی) ، تنگ بار که چهارصد رطل باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (رشیدی) ، آوندی است که به ابریق ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظرفی است مانند ابریق. (آنندراج) ، متاع دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)